هيئت وديعة الحسين (عليه السلام ) - قم

جلسه ي هفتكي هيئت وديعة الحسين (عليه السلام ) - قم

یکشنبه ۰۲ اردیبهشت ۰۳

جلسه ي هفتكي

 

 

 

 

جلسه ي هفتكي هييت وديعة الحسين(عليه السلام)

به مناسبت جلسه ي هفتكي

بانواي : كربلايي امير زبيدي

زمان: جمعه ها

ساعت شروع مراسم :21الي 22

مكان : قم,17 متري فهمي, خيابان طقاني ,انتهاي كوي26

 

جلسه ي هفتكي

 

 

 

جلسه ي هفتكي هييت وديعة الحسين(عليه السلام)

به مناسبت شب ولادت حضرت ابالفضل عباس (عليه السلام)

بانواي : كربلايي امير زبيدي

زمان: جمعه ها

ساعت شروع مراسم :21الي 22

مكان : قم,17 متري فهمي, خيابان طقاني ,انتهاي كوي26

 

جلسه ي هفتكي

 

 

اسلام عليك يا زينب كبري

به مناسبت شهادت حضرت زينب

هييت وديعة الحسين (ع) -قم بركزار ميكند

مداحان : كربلايي محمد نجفي

و كربلايي امير زبيدي

زمان جمعه 18 ارديبهشت ساعت 21

مكان : قم نيروكاه خيابان طقاني انتهاي كوي26

داعش وحشي ، ،

سرمان هم برود باز محال است جهان
توي تاريخ ببينند حرم ات فتح شده

عيد است تمام شهر شادند ولي
نوكر نگران حرم ارباب است

قسمت شود به نيت شش ماه ات حسين
تنها به قصد حنجرشان ماشه مي كشيم

از براي حرم ات اين دل من آشوب است 
نكند سنگ به پيشاني گنبد بزنند...

به گمانم در باغ «به فداي تو شدن» باز شده‌ست
جان زهرا نكند نام مرا خط بزني اربابم

 ?شيعه آماده جنگ است كه ديدن دارد
چند روزي است سرم ميل بريدن دارد

كفتارها به گرد حرم زوزه مي كشند
باشد زمان غرش شيران حيدري ...

ما از سبوي شاه دين مجنون و مستيم
برگـــرد تا ســـــــربند يــــا زهرا نبستيم

تحت فرمان ابالفضليم و ارتش مي شويم
با مدد از مادرش كابوس داعش مي شويم

وقتش شده پس از به سرو سينه ها زدن
سينه سپر كنيم و براي تو سر دهيم

فتاده در سر ما عجيب ميل زيارت
عدو شود سبب خير اگر خدا خواهد

جنگ در اطراف زينب داشت بالا مي گرفت
گوش دشمن را كشيد عباس آوردش عراق

*********************

ما را ز خاندان كرم آفريده‌اند
يك موج و يك تلاطم يم آفريده‌اند

ما را فدائيان پسرهاي فاطمه
ما را شهيد مير و علم آفريده‌اند

ما را به اعتبار عنايات فاطمه
گريه كنان حضرت م آفريده‌اند

بهر بريدن سر اولاد عمروعاص
در جان ما غرور و غژم آفريده‌اند

هر يك نفر حريف دو صد لشكر يزيد
زين رو ز شيعه عده كم آفريده‌اند

دجال ها و حرمله ها را مهاجمان
ما را مدافعان حرم آفريده‌اند

*********************

ذوالفقار حيدريم يكباره طوفان مي كنيم
پايگاه كفر را با خاك يكسان مي كنيم

خدشه اي وارد شود بر مرقد آل علي
كربلا را تا مدينه بيت الاحزان مي كنيم

*********************

خروش شيعه رعد آسماني است
نفس هايش همه آتش فشاني است

نگاه چپ كني بر قبر عباس (ع)
خودش آغاز يك جنگ جهاني است ...

*********************

با نام تو عرش را به هم مي ريزيم
طرحي به زبان محتشم مي ريزيم

گرپاي حراميان به صحنت برسد
خون پاي ورودي حرم مي ريزيم
 
داعش بترس از اين همه گرد و غبارها
اصلا به تو نيامده اين گونه كارها

داعش بترس رحم به حالت نمي كنيم
داعش بترس از عجم از نيزه دارها
 
شيعه زير بيرق مهدي فقط سازش كند
يك دل و واحد سپاهي خوب آرايش كند

با عنايات ولي امرمان صاحب زمان(عج)
ضرب شستي را نثار لشكر داعش كند

*********************

اي وحشيان دريده شرافت به گوش
تكفيريان سر برآورده از سقيفه به گوش

يك خال هندي نصيب پيشاني كريهتان
شليك قناسه ام خوش نوش پيشاني وحوش

*********************

 غيرت شيعه اگر جنبد و بيدار شود
سر هر داعشي رذل سرِ دار شود

دشمن پست اگر قصد حرم را بكند
راهيِ علقمه عباسِ علمدار شود

نسل هر داعشيِ سگ صفت از بيخ زند
ارتش شيعه اگر راهي پيكار شود

بخدا سينه زنِ مست حسين بن علي
نهراسد ز كسي ميثم تمّار شود

داعشي زوزه مكش سر به سر شيعه مزار
مي كُشم هر كه مرا باعث آزار شود

حضرت صاحبِ ما آمدنَش نزديك است
و عجب زلزله اي لحظه ديدار شود

واي بر نسل زنا واي بر آن لشگر كفر
وارد جنگ اگر حيدر كرّار شود

برادرمحمدقاجــار


*********************

داعش بُود حاصل گج فهمي     عرب
وّراث آن خليفه  خناس   بي ادب           

كعبه  شده  بهانه  به  آن خادمان   نفس
يا صاحب الزمان به   فريادمان  برس            

داعش ترا موعظه و خطبه ام چه سود
پول يهود و  شيخ عرب مستتان  نمود            

بر دست كودكان قل و زنجير ميزنيد
مانند حرمله    به     قفا  تير ميزنيد            

عادت نموده ايد كه  سرها   جدا كنيد
مانند  شمر  راس   به  نوك  جدا كنيد           

ما  پيروان   حضرت عباس   حيدريم
در صحنه   نبرد ز هر مرد    برتريم          

گر هست    نام   تو   ابوبكر   خاتمه
نامم    بود   غلام    حسين ابن فاطمه           

از كودكي   دل  به  دل   شاه    بسته ام
تا گفته ام (( حسين)) به زانو نشسته ام            

لبيك يا حسين))  بُود  ذكر  هر    شبم
بالله    گدا   و ريزه خور خوان   زينبم

سيد محمد هاشمي  غريب


*********************

از سينه سرخ خود سپر مي سازيم
با جزبه چشم خود سپر مي سازيم
با گوشه ي چشم سيد خامنه اي
از داعشيان منبر سر مي سازيم

مجيد قاسمي

*********************

مي بينمتان كه طعمه ي شير شويد
با لشگرتان در غل و زنجير شويد
اي واي به حالتان اگر يك روزي
با خشم علمدار زمين گير شويد

اصغر چرمي

*********************

"مالك" شـدم و به حرب مي آيم من
با حوصله نه، به ضرب مي آيم من
انـگار كه "باب الشــهدا" بـاز شده...
دارم به "شمال غــــرب" مي آيم من

*********************

دلخسته ام از اين همه صبر و سازش
دارم ز ولي مسلمين يك خواهش
سر بند به سر بسته ام و ميخواهم
فرمان جهاد با گروه داعش...

سـيــد عـــلي اصـغــرپــور

*********************

شيعيان ساكت نشستيد و جسارت مي شود
كربلاي روضه ها دارد كه غارت مي شود
سامرا از يكطرف سوريه از سوي دگر
سهم شيعه در جان دارد اسارت مي شود

سـيــد عـــلي اصـغــرپــور

*********************

اي واي اگر پا به حرم بگذاري
يك تكه ز ديوار حرم برداري
شيعه به بين الحرمين حساس است
گفتم كه به گوش سگيت بسپاري

*********************

ذوالفقار حيدريم يكباره طوفان مي كنيم
پايگاه كفر را با خاك يكسان مي كنيم
خدشه اي وارد شود بر مرقد آل علي
كربلا را تا مدينه بيت الاحزان مي كنيم


*********************

خروش شيعه رعد آسماني است
نفس هايش همه آتش فشاني است
نگاه چپ كني بر قبر عباس (ع)
خودش آغاز يك جنگ جهاني است ...

********************* 
با نام تو عرش را به هم مي ريزيم
طرحي به زبان محتشم مي ريزيم
گرپاي حراميان به صحنت برسد
خون پاي ورودي حرم مي ريزيم


*********************

شيعه زير بيرق مهدي فقط سازش كند
يك دل و واحد سپاهي خوب آرايش كند
با عنايات ولي امرمان صاحب زمان(عج)
ضرب شستي را نثار لشكر داعش كند

 

*********************


سروده ي سردار نقدي خطاب به گروه هاي تكفيري :

‌بمب و ترور، جنايت و تزوير توام است
عامل نه شيعه است و نه سني و آدم است

خواهند اختلاف شيعه و سني درافكنند
كار سيا و روبهك پير با هم است

ارعاب مي‌كنند و خيالات خامشان
قطع زيارت حرم سبط خاتم است

صد لعن بر يزيد و به شمر و بر انگليس
يكصد هزار لعن گر بكني كم است

نشناختند امتي كه فدايي اين ره است
يا ليتنا معك به دعا دمادم است

در كربلا تو نيمه شعبان ببين
باز اين چه شورش است كه در خلق عالم است


*********************

با حب علي ِ مرتضي مي آييم
با شور ذبيح بالقفا مي آييم
ولله اگر سيد علي اذن دهد
با كل قوا به كربلا مي آييم

*********************

 
باز از بام جهان بانگ اذان لبريز است
مثنوي بار دگر از هيجان لبريز است

دشمن از وادي قرآن و نماز آمده است
لشكر ابرهه از سوي حجاز آمده است

با شماييم شمايي كه فقط شيطاني است
(دين اسلام نه اسلام ابوسفياني است)

با شماييم كه در آتش خود دود شديد
فخر كرديد كه هم كاسهء نمرود شديد

گرد باد آتش صحراست بترسيد از آن
آه اين طايفه گيراست بترسيد از آن

هان! بترسيد كه دريا به خروش آمده است
خون اين طايفه اين بار به جوش آمده است

صبر اين طايفه وقتي كه به سر مي آيد
ديگر از خرد و كلان معجزه بر مي آيد

سنگ اين قوم كه سجيل شود مي فهميد
آسمان غرق ابابيل شود مي فهميد

پاسخت مي دهد اين طايفه با خون اينك
ذولفقاري زنيام آمده بيرون اينك

هان!بخوانيد كه خاقاني از اين خط گفته
شعر ايوان مدائن به نصيحت گفته

هان بترسيد كه اين لشكر بسم الله است
هان بترسيد كه طوفان طبس در راه است
 
يا محمد(ص)! تو بگو با غم و ماتم چه كنيم
روز خوش بي تو نديديم به عالم چه كنيم

پاسخ آينه ها بي تو دمادم سنگ است
يا محمد(ص)! دل اين قوم برايت تنگ است

بانگ هيهات حسيني است رسيداست از راه
(هر كه دارد هوس كرب و بلا بسم الله)

امام زمان(عج) - مناسبت ها ، اهانت به معصومين (عليهم السلام) ، ،

صبح جمعه رسيده از راه و

در فراق تو بر لبم آه است

ندبه‌ ي چشمهاي باراني

ذكر «أين بقية الله» است

**

بي تو دلهاي ما چه سرگردان

بي تو احوالمان پريشان است

«العجل يا بن فاطمه» ديگر

جان به لب هاي ندبه خوانان است

**

روي دوشت عباي پيغمبر

وارث ذوالفقار مولايي

مي رسي با طنين «جاء الحق»

مي كني كعبه را تماشايي

**

تو بيا تا معرفي گردد

در جهان برترين آئين ها

پرچم حق در اهتزاز آيد

جمع گردد بساط توهين ها

**

 آخر اين روزهاي محنت بار

غم تو از شماره بيرون است

شده بي حرمتي به ساحت عشق

آه از اين ماجرا دلت خون است

**

باز هم كينه‌ ي شياطين و

باز هم غربت رسول الله

دل عالم چگونه تاب آورد

بشكند حرمت رسول الله

**

اين جماعت ز نسل آنهايند

كه به شخص نبي ستم كردند

ساحتش را به تهمت هذيان

چه وقيحانه متهم كردند

**

بعد از او كينه ها نمايان شد

تا كه حق علي شود انكار

أجر او را چه خوب أدا كردند

كوثرش بين آن در و ديوار ...

**

فتنه اي در مدينه برپا شد

كه زد آتش به خانه‌ ي زهرا

از همان شعله ها غروبي سوخت

خيمه هاي امام عاشورا

**

آن امامي كه مرهم زخمش

شده شمشير و تير و سرنيزه

پيكرش غرق خون رها ماند و

سر او آفتاب بر نيزه

**

خون اين كشته خونبها دارد

مي رسد وارثي كه در راه است

ندبه‌ ي چشمهاي باراني

ذكر «أين بقية الله» است

مقام معظم رهبــري ، اشعار معظم له

سيماي رهبري

 من به خال لبت اي دوست گرفتار شدم
چشم بيمار تو را ديدم و بيمار شدم

فارغ از خودشدم و كوس «انا الحق» بزدم
همچو منصور خريدار سردار شدم

غم دلدار فكنده است به جانم شرري
كه به جان آمدم و شهره بازار شدم

درميخانه گشاييد به رويم شب و روز
كه من از مسجد و از مدرسه بيزار شدم

جامه زهد و ريا كندم و بر تن كردم
خرقه پير خراباتي و هشيار شدم
واعظ شهر كه از پند خود آزارم داد
از دم رند مي آلوده مددكار شدم

بگذاريد كه از ميكده يادي بكنم
من كه با دست بت ميكده بيدار شدم

روح الله الموسوي الخميني


و جواب مقام معظم رهبري (مدظله العالي) :


تو كه خود خال لبي از چه گرفتار شدي
تو طبيب همه اي از چه تو بيمار شدي

تو كه فارق شده بودي ز همه كان و مكان
دار منصور بريدي همه تن دار شدي

عشق معشوق و غم دوست بزد بر تو شرر
اي كه در قول و عمل شهره بازار شدي

مسجد و مدرسه را روح و روان بخشيدي
وه كه بر مسجديان نقطه پرگار شدي

خرقه پير خراباتي ما سيره توست
امت از گفته در بار تو هشيار شدي

واعظ شهر همه عمر بزد لاف من
ي دم عيسي مسيح از تو پديدار شدي

يادي از ما بنما اي شده آسوده ز غم
ببريدي ز همه خلق و به حق يار شدي

سيد علي حسيني خامنه اي ( امين )

 

مقام معظم رهبــري ، اشعار معظم له

سيماي رهبري

شعري از مقام معظم رهبري با عنوان مناجات ناشنوايان
كه براي نخستين بار توسط رئيس سازمان بهزيستي قرائت شد

ما خيل بندگانيم ما را تو مي‌شناسي
هر چند بي‌زبانيم، ما را تو مي‌شناسي

ويرانه‌ئيم و در دل گنجي ز راز داريم
با آنكه بي‌نشانيم، ما را تو مي‌شناسي

با هر كسي نگوئيم راز خموشي خويش
بيگانه با كسانيم ما را تو مي‌شناسي

آئينه‌ايم و هر چند لب بسته‌ايم از خلق
بس رازها كه دانيم ما را تو مي‌شناسي

از قيل و قال بستند، گوش و زبان ما را
فارغ از اين و آنيم ما را تو مي‌شناسي

از ظن خويش هر كس، از ما فسانه‌ها گفت
چون ناي بي‌زبانيم ما را تو مي‌شناسي

در ما صفاي طفلي، نفسرد از هياهو
گلزار بي‌خزانيم ما را تو مي‌شناسي

آئينه‌سان برابر گوئيم هر چه گوئيم
يكرو و يك زبانيم ما را تو مي‌شناسي

خطّ نگه نويسد حال درون ما را
در چشم خود نهانيم ما را تو مي‌شناسي

لب بسته چون حكيمان، سر خوش چو كودكانيم
هم پير و هم جوانيم ما را تو مي‌شناسي

با دُرد و صاف گيتي، گه سرخوش است گه غم
ما دُرد غم كشانيم ما را تو مي‌شناسي

از وادي خموشي راهي به نيكروزي است
ما روز به، از آنيم ما را تو مي‌شناسي
كس راز غير، از ما نشنيد بس «امينيم»
بهر كسان امانيم ما را تو مي‌شناسي

 

 

شعر5


عاشق هميشه قسمتش حيران شدن بود
پاره‌گريبان ، بي سر و سامان ‌شدن بود
اول قرار ما دو تا قربان شدن بود
رفتي و سهم من بلاگردان شدن بود
يكسال و نيم آتش‌گرفتن سهم من بود
تقدير پروانه از اول سوختن بود

يكسال و نيم از رفتن تو گريه كردم
با هر نخ پيراهن تو گريه كردم
خيلي براي كشتن تو گريه كردم
با خنده‌هاي دشمن تو گريه كردم

هرشب بدون تو هزاران شب گذشته
ديگر بيا آب از سر زينب گذشته

آخر مرا با غصّه‌ي ايّام بردند
با خاطرات سيلي و دشنام بردند
بين همان شهري كه بزم عام بردند
اين آخر عمري مرا در شام بردند
پروانه ها خاكسترم را جمع كردند
از زير سايه بسترم را جمع كردند

 گفتم به عبدالله كه ياد قَرَن كن
كمتر كنارم صحبت از باغ و چمن كن
اين آخر عمري مرا رو به وطن كن
من را ميان كهنه پيراهن كفن كن

با قاسم و عباسم و اكبر بيائيد
من را بسوي كربلا تشييع نمائيد

حالا دگر بال و پري دارم، ندارم
در آتشت خاكستري دارم، ندارم
من سايه‌ي بالاسري دارم، ندارم
چيزي به جز چشم تري دارم، ندارم

آنقدر بين كوچه‌ها بال و پرم سوخت
آنقدر بعد كربلا موي سرم سوخت

باور نخواهي كرد با اغيار رفتم
با چادر پاره سر بازار رفتم
خيلي ميان كوچه‌ها دشوار رفتم
با ناسزاي تند نيزه‌دار رفتم

يادم نرفته دست بر پهلو گرفتم
با آستينم با چه وضعي رو گرفتم

يادم نرفته دور تو جنجال كردند
جمعيتي را وارد گودال كردند
آن ده سواري كه تو را پامال كردند
ديدم تنت را زنده‌زنده چال كردند

يادم نرفته دست و پا گم كرده بودم
در گوشه‌ي مقتل تو را گم كرده بودم

دير آمدم ديدم سرت دست كسي رفت
عمّامه‌ي پيغمبرت دست كسي رفت
هم يادگار مادرت دست كسي رفت
هم روسريِ دخترت دست كسي رفت

هم خويش را پهلوي تو انداختم من
هم چادرم را روي تو انداختم من


شعر4


كنج حياط خانه ي خود ، بين بسترش
بانو رسيده بود به ساعات آخرش

 خيره به گوشه اي شده بود و يكي يكي
رد مي شدند خاطره ها از برابرش

 خورشيدوار ... در تب گرماي شهر شام
مي سوخت آسمان ز نفسهاي آخرش

 همراه هر نفس زدنش، آه مي كشيد
آن كهنه يادگاري خونين دلبرش

 هر روز ؛ روضه داشت حسينيه ي دلش
اين مدّتي كه بود بدون برادرش

 يك سال و نيم ميل تبسّم نكرده بود
از خنده رو گرفت ، لب روضه پرورَش

 يك سال و نيم با عطش آن كوير سُرخ
درياي اشك بود دو تا ديده ي ترش

 يك سال و نيم بود كه خونابه مي چكيد
گاه از كنار روسري اش ؛ گاه از پرش

 يك سال و نيم بود كه او آب رفته بود
يعني كه بيشتر شده بود عين مادرش

 يك سال و نيم غير كبودي و زخم و درد
چيزي دگر نبود در اعضاي پيكرش

 وقت سفر چقدر غريبانه پر كشيد
مثل حسين سرور و سالار بي سرش


شعر3

برات حرف ندارم… شما بفرمائيد
به اين بهانه نگاهي به ما بفرمائيد

به وقتِ نافله ي صبح اي مسيحا دم
ز بختِ خفته ملولم ؛ دعا بفرمائيد

اگر قنوت گرفتي بين آن ؛ به خودت
سفارشِ منِ وامانده را بفرمائيد

هنوز خانه تكاني نكرده اين دل من
و مانده ام كه بيايي ؛ كجا ؟ بفرمائيد

نشسته ام سرِ راهت خودت بلندم كن
تكان نمي خورم از جا تا بفرمائيد

بخيل نيستم آقا فقط مرا نه، نه
تو را به خدا همه را با خدا بفرمائيد

بگير هر چه به من مي دهند اين مردم
مرا ندارتر از هر گدا بفرمائيد

لباسِ پاره به سائل چه قدر مي آيد
لباسِ فقر به من هم عطا بفرمائيد

براي آمدنت احترام بايد كرد
از اين به بعد به جاي بيا، بفرمائيد

عزيزِ فاطمه نزديكِ نيمه ي رجب است
اجازه ي سفر كربلا بفرمائيد